وب سایت تفریحی جوجه اردک

لحظاتی شاد در طنزستان یک جوجه اردک

وب سایت تفریحی جوجه اردک

لحظاتی شاد در طنزستان یک جوجه اردک

فقر

روزی یک مرد ثروتمند ، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند . آن ها یک روز و یک شب را در خانه ی محقر یک روستایی به سر بردند .

در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید : « نظرت در مورد مسافرتمان چه بود ؟ »

پسر پاسخ داد : « عالی بود پدر !! »

پدر پرسید :  « آیا به زندگی آن ها توجه کردی ؟ »

پسر پاسخ داد : « فکر می کنم ! »

پدر پرسید : « چه چیزی را از این سفر یاد گرفتی ؟ »

پسر کمی اندیشید و سپس به آرامی گفت : « فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چها تا ! ما در حیاطمان فانوس های تزئینی داریم و آنها ستارگان را دارند ! حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست !! »

در پایان حرف های پسر ، زبان مرد بند آمده بود .

پسر اضافه کرد : « پدر ، متشکرم که به من نشان دادی ما واقعا چقدر فقیر هستیم !!! »

نویسنده : گیزلانا النسر

ترجمه  : ناصر غیاثی

نظرات 1 + ارسال نظر
ژیلا چهارشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:55 ق.ظ http://patoghejavani.blogfa.com/

سلام.خیلی متشکرم که به وبلاگ پاتوق جوانی سر زدید.خوشحال میشم اگه بازم بیاید.
شعار وب من اینه:

آهای آهای جوونا......................بیاین پاتوق ژیلا

همیشه به خاطرتون باشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد